سحراست
عالمی دارم از شور و شوق و طبع زندگانی و شیرینی آغوش یار ...
این لحظه صدای حزن انگیزی ازبلندگوی مسجد بلند شد. یه هو ...هرمی از غمی کهنه به دلم ریخت ...
غمی که توی چشمای مامانم بود و برام رازی سربه مهر شد ...
درسکوت ی دلنشین مسجد جامع اون موقع فضای سبزی پر گل سرخ و رز داشت.. یادمه هم قد کودکی من ...
به نماز مینشست.. باجماعت مذهبی تند اول انقلاب همراه شده بود. اما تند نبود .
مادر همیشه متعادل بود .
تازه دارم یه کم میفهمم چه گزاری رو گذرونده بود تا به این آرامش و طمانینه در رفتار و گفتار رسیده بود.
فردا روز مادره ... نسرین دوست خوب بی آزار راه دورم بهم خبرداد...
دختر رو که داشت میخوابید ... رفتم روسرش و اندامش چلوندم و بوسیدم و بوییدن و گفتم ... یی فردا روزمادره... چقد خوبه که به خاطر شما دوتا مادر شدم....(( یاد اون گوبلن مهرمادر ... که به عشق مامان بافتم. و عقلم نمیرسید مهرموباکمک کردن بهش نشون بدم))
مرسیی
و به نسرین قول دادم فردا برم پیش همون آقای .... ?؟؟اسمش یادم رفت. گلونی و دستمال سر قدیمی زنان و مردان کرد رو میفروشه ... آها فکرکنم ...کاشانی بود ...
یه کلونی نفیس براخودم بخرم. یه جفت گوشواره طلا هم میخام .
دیکه ببخشید از ساحت حضور مخاطبان عزیزانم..
منتظر شهزاده ای با اسب سفید نیستم . دیگه
کفن سپیدی باخودش آورد.. ... نخواستم.
ولم که .... ولم کن
آنقدر این دوجمله حالم و خوب میکنه...
بیلرم. به معنای منو به حال خودم بزار ... یه کم تن آهنگ ترکی داره داره انگار ...
هرچه هست دوستش دارم.
اره ... شهید و خسته ازراه رسیدم... ساعت پنج بود ... چیزی خورده نخورده خوابیدم تا سحر ...
خیلی خوشحالم.
کف پوش آشپزخونه و پتومو شستم . آشپزخونه فضایی م و نظمی دادم. تو شب بدونی چی کجاس .
و گلهامم صفا دادم.
راستی براتون ننوشتم تریاک کاشتم . تو گلدون 😀😃🙂🙃
اممم
بخاری م برداشتم و تم هال و پذیرایی رو تغییر دادم.
باوجودی که پریود بودم اما اینبار خوشبختانه نه درد داشتم خییلی و با وجود نیاز شدید به استراحت ... کار کردم ..
خییلی رو مخم بودن. آنقدر تو ذهنم انجامشون داده بودم خسته م کرده بودن...
دیگه ... منتظر م خدایی کنه برام ... خدایی که منو در جایگاه خدایی قرار داده...
و قشنگ اینجوری م که .. دو دستمو به اندازه قدش دراز کردم که بغلم کن ...
لبهام مث بچگی هامون ورچیدم که .. بغل میخام...
خدایی برازنده خودته ... عشق م 

به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....