باتو باشم و همچنان خوشحال و لبریز مستی رویای باهم بودن.

اون ...اون اکسیر کیمیاگر مهری نامرئی و اشتیاقی ناگزیر...لحظه دیدار همچنان باقی بمونه.

اما گاهی آدم اشتباه میره. هرچه تلاش میکنه باب میل محبوب بشه ...میبینه ازخودش دور شده.

خود واقعی اش. هرچه هست.

و اگر از خود روستایی بی پرده و جسور و قوی و نترس سرخورده شدی ... له اش نکنی ...

گاهی تانک میشیم براهم. سنگینی آهن و بتنی که از روت رد میشه و بعدها میفهمی چه بر سرت اومده