گاهی نمیشه از امید گفت و نوشت .

گاهی دلتنگ‌ از همه میشی . هر همه ای که همهمه ذهن شلوغتر میشه.

دلم گرفت از خرقه سالوس و طبل زیر گلیم .

کاش یه آدم باشهامت مث خودمب باشه..

کاش دست به دستم میداد به آبادی این ویرانه ها ...

خسته م از این قوم و این حجم نا دانی و خودخواهی ...

براستی خودخواهی نادانی میاره .

چون وقتی خودتو میخای . دیگه راه تعامل و هم اندیشی و به اشتراک‌گذاری نیازها ازبین میره .

آخ

لز دشت پروانه ها بگو ...از گریه ابرها بگم از این من تنها بگو

به عقربه ها بگو انقد سر به سر من نزارن.

راستش دیگه منتظر هیچکی نیستم.

خودم باید درخودم ظهور کنم .

آقاجان نیامدی

کجا ماندی آخه

روشونه کی غیر من شونه هات میره به خواب