رژ قرمزتو یادت نره
کفشای تابستونی زرد تو بپوش. لاک ناخن های پاتو تماشا کن و لذت ببر.
خودم با پیراهن محلی زرگری م ،باجعدموهای شرابی م شب شکن راهت هستم، نازنینم
هرچه زوزه کنان و وز وز کنان دورت و پرکنن خیالی نیس ، یاد شهامت دل بیباک اهریمن پوک م بیفت و بتاب ... حتی شبیه کرم شب تاب .... پروانه خفته در پیله ....پرواز کن ...که خط پرواز م ازافق دور تجلی نور هست و نو و نور ....
خورشید رو میخای گاهی باید بسوزی ...
خورشیدت خودمم... تو بشو ماهتاب شبهای تار ....
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 18:1 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....