جوونی مونو دادیم...آرزوهامونو... غلاف های شمشیرزنگ زده  غرور مردان وپدرانمونو...

اون شاه دیگه برنمیگرده . شاهی که فقط ضعف هاشو بهمون نشون دادن. و ما مث شهر فرنگ قدیم ،کله مونو اون تو کردیم و هرآنچه که اونجا اون نخهای  وصل به اون شخصیت‌ها و دیدیم . 

دیگه حالا چند نفر هستن که اون نخ ها دستشون ه ...

چند نفر که انقدر روخودشون کار کردن و یه شخصیت عالی انسانی درخودشون ساختن که حالا ستون بشن. شاه بشن. تکیه گاه بشن ...

یه تکیه گاه مطمعن که علیرغم تموم قضاوتها و نگاه های مختلف ادیان متفاوت،بشه بهش تکیه داد. شک ندارم که هست . 

یه نفر که سیصد و سیزده یار داره. چرا سیصد و سیزده؟

شاید تقسیم بندی اقوام پخش شده روی کره زمین براساس عقاید و افکارشون . و نحوه سازمان دهی شون ، وسلسله مراتبی شون انجام شده.