امید
من نمی فهمم
چرامهربان بودن
از نام و نان گذشتن
گاهی انقدر سخت است
و عبور از
کینه های بی سرانجام
آنقدر بی گذشت
آخرین ساعات سال ۸۹
با سکوتی در ازدهام سفر
میگذرد آرام
ماه تمام
گرد و درخشان
خندان
پر از تمام خنده و گریه
در آغوش بی غوغای شب
با شب
نر د عشق می بازد
سالی گذشت
پر از صبوریهای فراروان
باسبدی پر از خالی نان
نان شعور
اه شب دیشبم
پر از خواب پرواز بود
چون پرنده ای
آسمان در آسمان
غرق شور پرواز و پر کشیدن
به خط پایان هم رسیدم حتی
صدای بال فرشته گانم در گوش
در گذر تند زمان
رسیدن ما به سر انجام
در بهاری از نور می رسد سر انجام
در آسمان شبم می درخشد
آن خورشید تمام در شبستان چادر مادرم
رسیدن ما به سرانجام
در بهاری از نور خواهد بود
سر انجام
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 7:29 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....