شتابان از گذاری ره میسپردم

دسته گلی گندمی  از گلدانش جدا و بر زمین افتاده بود

له و لورده عبور موتور و رهگذران شده بود

کمی نگاهش کردم .

یعنی با این حال زار باز شانس زنده شدن دارد

شانسی بهش دادم

روزها گذشت

روزی سراغش رفتم

ریشه داده بود

وحالا گلدان مادر بزرگی شده پر از جوانه های گندم

ودرس بزرگی برای من

که از خودم وهیچ آدمی قطع امید نکنم

و همیشه امیدوار