شنیدم  که کرونا به معنای ناشناخته اس. 

واین رویارویی ما مردم دنیا بااین کره گرد کوچولو که زگیل گرفته انگار ....

اجتناب ناپذیر بود. 

دراون سرعت سرسام اور  خودخواهانه تند و خشن  و بی منطق و وسواس آمیز که نه ،جنون آمیزی که بشر به کارهاش داده بود و به آداب زندگیش ، داشت به نابودی میکشوندمون . نابودی که نمیدیدیمش.

دیروز پسر بچه خیلی کوچولوی فال فروشی رو دیدم . گریه کنان ...ازروبروم داشت می اومد . چهار پنج سالش به زحمت میشد ‌ . 

ایستادم که برم طرفش . یه هو یادم افتاد که پراز آلودگی م و با این ماسک و وضعیت که بیشتر شبیه ازجنگ برگشته هام‌ . رفتنشو درمیان مردم بیتفاوت نگاه میکردن و جگرم خش میخورد ...