بیاد بانو فروغ فرخزاد
از کنار آرامگاهت گذشتم.
انگار خود منی ، آرام گرفته در اون باغ دلنشین ساکت سرد .
باخودم اندیشیدم .
سلام بانو
به میهمانی گنجشکها رفتی آخر
و با آفتاب هم آغوش ابدیت ی بدیهی و ناب .
آنجا که دانه هایشان را سخاوتمندانه تقسیم میکنند .
به آواز بیصدای درختان قد بلند و ریشه درخاک که آواز گلوویت را با جاری رود به اقیانوسها میرسانند
به عمیق ترین نقطه زمین و موجودات زنده اش که طنین حضورت را با گوش جان میشنوند.
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۸ ساعت 11:51 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....