عطار
خالقا بیچاره راه توم همچو موری لنگ ،درچاه توم
من نمیدانم که من اهل که م یاکجایم ،یاکدامم،یا چه م
بی تنی،بی دولتی ،بی حاصلی. بی قراری بینوایی ،بی دلی
عمر در خون جگر بگذاشته. بهره ای ازعمر نابرداشته
هرچه کردم جمله تاوان آمده جان به لب ، عمرم به پایان آمده
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۸ ساعت 13:52 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....