خورشید
خورشید خانوم !؟
آقا خورشید! گرد و از دور گرم و درخشان از خواب ناز و بستر سوزانش در اومد. پرتو هرخمیازه اش به هر جایی از بیکران هستی نوید سبزی و زندگی و تابش یکیش به قلب منم شور زندگی.
ای آفریدگار چقدر مهربونی! لطیفی! صبوری! با گذشتی!
که همه این زیباییهارا ! عظمتها را یکسان به منظر تماشا می گذاری!
معجزه زنده شدنی دوباره در طلوع صبح دل انگیزی را یکسان به همه عطا می کنی!
سلام و صبح زیبایتان به خیر ! همه عزیزان بزرگوار!
امروز می خواهم درخشان و شاد و امیدوار و کاربردی نکته ظریف و کشف بزرگم را برایتان بگویم. اگر باز نپرد........
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم مهر ۱۳۸۹ ساعت 9:28 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....