تصور کن
ازهرطرف در محاصره دشمن و دوستی ... معلوم نیس کی دشمنته کی دوستته.
اگر درقالب میهمان وارد شد .میشه وسیله هاشو گشت؟
وبه مکنونات پشت پرده پی برد ؟؟؟
البته اینهارو میپرسم ...ازخودم که این پارادوکس جذاب رو ترسیم کنم.
بفهمیم ازکجا لطمه دیدیم و چطوری
اگه نه توان مندی های روحی روانی مو تاحدی خوب شناختم خوشبختانه...
یه روز تاریخی ...زیر پل حافظ ...دورتادور اطلاعاتی های سیاه پوش بودن با چهره های ظاهرا ماشینی بیروح ...
که یکیشون انگار بی طاقت شد ...و اومد رو خطم...بااین سوال
که خدایی چه جوری میفهمی ؟
همون موقع در بازی ابرها باخورشید ،مست رازو نیاز با معشوق بودم
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....