برای من

شعر نوشته نقاشی موسیقی ، هر هنری ، درحکم یه نگاه تازه به خودمون و طبیعته. ازاینکه حرفی تازه نداشته باشه. و نگاهی نو ، راه ابتزال رو درپیش داره، واقعیتش 

نوشته ، شبیه تیشه خودم‌، یاچشمه، که بعضی رو به خشم میرسونه .به مقدمه ای برتغییر حالی ..‌‌

رنج وگنج

سلام

ممنونم از پاسخ دلنشین زمزمه دیروزم. 

بخصوص لذت بردم،که درکنار رنج ازگنج یاد کردین.

کاش خصوصیش نمیکردی که بتونم تاییدش کنم. صفای دلنشینی داره

لبخند

سلام 

همینکارو کردم. امادقت نکردم .تایید کردم نظر این بنده خدارو ،

به هر حال اینو خیلی خوب فهمیدم که ما درزمینه رعایت واحترام به حقوق شخصی ادما ،به شدت فقیریم. وقتی ما سیستم اطلاعاتی داریم که هیچ حفاظی دربرابرش نداریم. به محض وصل شدن به وسایل ارتباطی. چند روز پیش پرستوها رو تکذیب کرد . ریس محترم ش. وبه گردن دیوار بیصدای قبل ازانقلاب انداخت‌ . اما جسارتا ، بنده خودم برخورد داشتم با عزیزی که بهم گفت که از زیبایی اش در جهت جلب زنان. سیاسی بهره گیری میشه. وشاید برای همین اعتراف صادقانه، مورد شکنجه وآزار قرارگرفت.

قبل ازسپیده دمان

با دختری راه افتادم که به موقع برسه. شام دلخواهشو پختم. گربه شو حموم دادیم. تموم دست و بازومو خط خطی کرد. اما نمیدونستم انقدر مهم برام. قطره اشتباهی توچشمش ریختیم. خیلی اذیت شد. زبون بسته. بانگاه میخاستم کله دخترو بکنم. ازاسترس ، خالی خالی شدم. شکر خدا به خیر گذشت. اونقدر بامزه اس، با خودم فکر کردم. خوبه. همه دغذغده های مراقبت ازیه نوزادو تجربه میکنه. مث خودم ندید بدید نمیشه. من تک وتنها ،نه مادر کنارم بود نه خواهری ، اعتمادمم ازدست دادم. سرماجراهایی. 

مث گربه ای وحشی ، بچه مو بغلم کردم وصدامو بلند کردم که ولم کنید. ازمن و بچه م دورشید. همه تجربیاتتونم باخودتون ببری. خلاصه ، ظرفارم شستم. اما استرس به موقع بیدار شدن خابمو اشفته کرد.

صبح انقدر حواسم به نهار امروز و کارای دختر شد. آخرین لحظه یادم رفت. شلوار لی مو رو ساپورتم بپوشم. توخیابون ،یه لحظه پامو نگاه کردم. وحشت کردم‌ ودهنمو گرفتم. 

انگار بمب دیدم. 

انقدخندیدوروجک و دلداری م داد که هم چین بدم نیست. تیپ ورزشکارانه اس . با این کوله انگار از کوه اومدی . 

ازصبح، فقط به دیدن خانم کربلایی رفتم. و پشت میزم سنگر گرفتم. (:

حال دلم

حال دلم خوبه وقتی میبینم که دور ازمن، درچالش فکری و احساسی با ادمهای دوربرت ، روزگار میگذرونی ، اونطور که دلت میخواست ،ومیخواد . 

حال دلم خوبه وقتی میبینم ، دوست دارانت نگران حالت میشن و برات وقت میزارن و براشون مهمی .

حال دلم خوبه ، وقتی سفر میری و عکس میزاری و نغمه شاد ازدلت به همه هستی ،هدیه میدی.

حال دلم خوبه وقتی، غذایی خوشمزه ،با هر سختی شده ،نترسانه ،تهیه میکنم . و در طبق اخلاص تقدیم سفره مهربان خانه.

وقتی گلها و چمنهای خونه ،باتوجه و مراقبتم، معجزه وار ،قدمیکشن و شاد و سبز و منظره آرا ،جلوه گری میکنن ...

وقتی به دخترها و پسرهای نازنین میهنم ،باهرپوششی ،سلام ودرود میفرستم ، و با یکدنیا ادب ، تکریم منو بااشتیاق ،سپاس میگن.

وقتی دستای مهربان دوستمو بی هراس از دغدغده جسم ، با اعتمادی ،حریم سلطانی ،تو دستم میگیرم . و ازش تشکر میکنم . 

حال دلم خوبه ،هرچند خستگی سرپا ایستادن های تکراری سالها ، امان ازم میگیره. پاهامو ودستامو  نگاه میکنم و لبخند میزنم که آروم باش ، دختر خوب ، حواسم بهت هست. باید خوب شی . باید به زندگی برگردی و منو ببخشی ...دختر بی همتای درونم!

زمزمه دیروزم

سلام ای درختان قدبلند 
سلام ای کوهساران دربند 
سلام ای زمین پررنج
سلام ودرودشماراباد 
منم آن نمانده درراه همدرد
دخترک صبور بادپیمای پارس
بانشان  بینشان مهر  او 
بردل، زخمی از قرن های کشدار
مانده داغ بی دردی  از هم گرد 

پی نوشت:

دلم نیومد، بنویسم ،دخترکرد، خودخواهی میشد.

البته ،خام خامه. هر پیشنهادی به ذهنتون میرسه. باکمال میل ، که بهش موضوع وجهت بدیم. که به یه دردی بخوره. این حس خام 
 

دور دور

خودمو دور دور کردم از همه هجمه ها. 

این چند روز رو رویایی و بکر گذروندم. 

الان که توی موج جاری، قرارگرفتم. با دلزدگی تمام ، همه این به ریختگی و اشفتگی برام کم ارزش ه. ترجیح میدم درسکوت ازکنارش عبور کنم. همکارم از سفر زیارتیش برگشته. به دیدارش رفتم و بهش تبریک گفتم سلامت برگشته و خوشحال شدم که دنده کباب طاق بستان شهر کرمانشاه رو اخر میل کرده‌ .

زندگانی مقدسه . 

وهرچه که دراین راستا ، فرایندی روبه بهبود پیش بره، مقدسه.

رخوت

سلام صبح یکشنبه مان به خیر 

پرم از شور شیرین شکفتن 

اگرم رخصتی دهدم ان زیبا نگار 

تاکه دستم برسد به کیمیا بهار 

 

دریای آرامش

امروز با حس شادی از بابت همه چیز پاشدم. حس کشتی نجات شدن نوه حضرت رسول، و نون خریدم. باغچه هاو وگلها رو صفا دادم. اسپند دود کردم. دوست خوبم میهمانم شد. اونقدر لذت برده بود، برام نوشت ،ارزو دارم دریک سپیده دمی دراون حیات ،درمیان اون منظره زیبا بمیرم. با عشق نگاهم میکرد. وجودش دریای ارامشه

عزیزم

عاشقانه های بادختر مو دوس دارم. یه جوری بااحتیاط خبر دادکه باباش، بایکی تورابطه اس. خیلی سعی میکنم با عقل و ارامش بدورازهیجان ، رفتار کنم. و بیندیشم. اما یه جوری م. نمیدونم چه مه. من از مهر ،بود که ازش دور شدم. که واحدهای پاس نشده گذشته شو بگذرونه. همه اون چیزایی که فرصتشو پیدانکرد. که شکم ما رو سیرکنه. 

اومدم بیرون . مث سایه. بی سروصدا. بی هیاهو ی ادعای هیچ حقی . 

خودم سقف و نون و لباسامو تهیه کردم. که این بهانه رو ازش بگیرم. که بتونه کاری کنه که از زندگیش لذت ببره. بچه ها هردو ، اونطوری شدن که دلم میخواست، ازخودم عاقلتر نازنیت تر . 

گاهی دیدن خط پرواز روحشون ، مبهوتم میکنه‌ .

بهترین ها برام اتفاق افتاده. اما سوراخی توقلبم واشده . انگار .

نمیدونم چه مه .شاد باشم یا نه. اصلا ولش کن. صدای پختن سیب زمینی توقابلمه. غرزدنای دختری که گربه اش و سرحال کنه . همسایه های نازنین. دوستان گلچین م. شکر . الهی شکر 

 

سلام

دریک کلام 

شاد زندگی کن. 

 

امشب

عجیب غریب ،شبی ه. به سبک وآسانی شام حاضر شد. شب شعر بسیار جذابی داشتیم. با شعری بانام چوبدست، همه،محفل انس و ادب و بزرگی و نوازش روح بود. دوست دختر احوالمو پرسید و پیام داد ،به مادرت بگوبرای اینکه دنیا جای بهتری بشه ،به تعدادزیادی ازمامان تونیازداریم .  الهی شکر . 

عمیقا در کنار تموم دردهای مردم کرد و بخصوص کودکان ، درد میکشم و کشیدم . اما از ته دل دعا میکنم طاقت بیارن و افق پیشرو بهشون کمک کنه. که هرچه خدا بخاد همون میشه. و خدا میخاد که زمین از آن صالحان میشه .

لبنان

یکی ازدوستان امشب ازشلوغ شدن لبنان خبر داد. متاسفانه ترکیه هم از سلاح شیمیایی استفاده کرده‌ ، بامجوز برقراری صلح درمنطقه. اینها و خبرهایی که در کشور خودمون و تمام دنیا، نشون میده که سیاستمداران دنیا باید بدونن که،سیاستهای کهنه پوسیده مزورانه خودخواهانه شون ،دیگه جواب نمیده. ومردم دنیا برای برقراری صلح باهم یکی خواهند شد‌ .

همون جمله معروف من ،

به بزرگی خدا ، به نسیم مژه برهم زدنی ،ورق روبرمیگردونه. 

زندگی خیلی شیرینه

فقط کافیه ازچیزی هراسی به دل نگیری

زندگی دیدن قد و بالای دخترنازته که از تدریس زبان المانی به زبان انگلیسی برمیگرده. باذوق میپره بغلم که مامان بدنم کم شده. 

اینکه ،پسر جلوت بشینه ،باذوق نگاهت کنه، بپرسه مادر چند سالت مونده، برات بخرمش.

ازراه برسه بانون تازه . 

هردو به هم بپیچن و همو گازبگیرن و دنبال بازی و ...هردو باهم ....

به سمت م حمله ببرن که ننه ما گشنه مونه....

ای خدای بزرگ

ایثار کن 

گوش را حلقه دادی زین سخن 

گوش ماگیر و بدان مجلس نشان 

کزرهیقش میچشند آن سرخوشان 

لحظه های خوشی رودارم میگذرونم که طراوت و لطافتشو برای همه تون ارزو دارم. 

ازصبح

درسکوت دلنشین دلم و کلبه کوچک ،

ورزش کردم. موهامو رنگ کردم. لباسهامو شستم. به همه لباسها،توجهی ویژه نشون دادم که در سرمای پیش رو ،کدوم یکیشون ، میتونه رفیق گرمی براتنم بشه. 

داشتم بالبخند فکر میکردم . هرچقدر آب و مواد اولیه و هزینه برای تهیه لباسی صرف شده باشه، من سهمی ندارم در اصراف ،در چشم و هم چشمی ، با علاقه و احترام ، ازهمه شون استفاده کردم .تا زمانی که قابل استفاده باشن. حق اشیا هم دیده شدن و استفاده شدن و مفید بودنه.

انقدر ناراحت میشم . وقتی لباسهای نو تمیز رو کنار سطل پسماندها ، میبینم. شبیه زخمی ها ناله شونو حس میکنم. 

برای شعر متولد زمستان

عشق یعنی من تب دار مریض

یک عمر ژاکتم رابدهم تا توسرما نخوری

سلام 

جسارتا ،اساسا با پیامی ازافراط و نادیده گرفتن خودمان دراین شعر مخالفم. 

عشق افراط نیست ، زیاده روی واصراف نیست. 

ما در رابطه هایمان ،این اشتباه بزرگ رو مرتکب شدیم. فداکاری. 

در زندگی عادی ما معنایی دیگه گرفته. فاصله ای از ندیدن هم ومسخ شدن ،و وظیفه شدن علاقه مان .

دختر خانمی با یه دنیا درد بهم گفت مادر من داره زانوشو ازدست میده ،پروتز بزاره. کاش من اصلا به دنیا نیومده بودم که سهمی ازدرد مادر مال من نبود. 

سلام

صبح زیبای پنج شنبه های ما به خیر و شادی 

امروز ۲۵مهر ه 

جهت یادآوری:

​​​​لطفا، خودمراقبتی و ورزشی سبک درحد یه ربع هم شده یادتون بمونه. 

تولد آشنای ناآشنایم است . که خودشو بانام ارمیا(مجتبی)قاسمی معرفی کرد. وافتخاردیدار همو پیدانکردیم.

 

 

کجایی ای نجات دهنده من

کجایی ای نجات دهنده من 

بیا 

مردشو 

مرا درلحظه ای ازآغوش خود ،راضی کن 

رهاشوم درتو 

رهاشوی درمن

به سختی افتادم.

قرن ها شاید ،

ازهمنوع ،خودم

رنج بردم ازبهر .‌‌..

لحظه ای بی دغدغه گی

مرد نه.

زن شو 

برتو بیتاب شوم 

درآغوشت بگیرم ازمهر 

ذره ذره جانت را ببوسم و ببوسم 

ازشیره جانت بچشم و 

وبگیرمت ازخود،

لحظه ای به نام تو شوم 

لحظه ای به نام خود، کنمت

درتویکی شوم و رهااز..

 من خودم و من تو شوم 

که تکرارشوم درتو ....درتو درتو 

که تکرار شوی درمن ....درمن من

سزاوار آرامشیم

وقتی به خودمون بگیم .سهم من ازآشفتگی ها چیه؟ 

برمدار حق ،بهتر ،حرکت خواهیم کرد .

 

سزای مهربانی غیر مهربانی نیست.

درود برشماهم . 

ما هیچ چاره ای نداریم ،جز به کاردرمانی ،روان درمانی خودمون، 

کس نخاراند پشت من جز ناخن انگشت من. 

البته نمیفهمم چرا اینطور ضرب المثل نوشتن. من هرچه سعی میکنم ناخنم به پشتم نمیرسه. پشتمو بخارانم. پس ترجیح میدم حواسمو پرت موضعی دیگه کنم. 

کار مقدسه .

راه مقدسه .

خودم گرامی ام .

ونیازمم به امیری واحترام ،باید براورده شه . و براورده کنم .

چند روز پیش ،حواسم نبود،درخروجی دستشویی و ببندم. خانم همکارم صداشوانداخت توسرش که ....درو ببندید .

کپ کردم. گفتم ،ارومتر م میشد بگین. 

و اومدم نشستم . تنم میلرزید. تاچند دقیقه. که یه هو قرار صبح مو باخودم یادم اومد. که سطح انرژیمو نگه دارم. کمی که سکوت کردم و کار کردم و اروم شدم. یه هو درونم بهم گفت . که زارا ، تو فقط گوشت دم توپ شدی. این خانم توپش ازجای دیگه پر بود. بهانه میخواست به چیزی گیر بده. 

آروم شدم. واقعا 

تادیروز که تنها گیرش اوردم و گفتم . رفتار مو ببخشید . من

دوستتون دارم. پیش پام بلند شد . و ایشان هم عذرخواست. 

ممنونم بزرگوار

ابزار کاسبی ، بازار مکاره ، پرده دری های پی در پی ، تخریب اعتماد ها . ناامنی .

انتشار خبراحتمال وقوع زلزله هفت ریشتری، در رسانه رسمی، فقط موجی از نا امنی رو برامون ،به همراه داره. نه توان و نه حوصله امادگی و مدیریت بحران هست. اول باید سلامت باشیم ، بعد به فکر حفظ ش باشیم دیگه. 

علاقه م به این خبر ،به خاطر شباهتیه که به شکل اوضاعم ون داره.

 

برای مریم بانو

سلام 

وقتت به خیر 

ازم میپرسی چرا ابزار کاسبی

بعد خودت جواب میدی و به کلام من جهت ذهنی خودتو نسبت میدی. 

بعد برام طلب شفا هم میکنی. 

آمین.

همه مون به عافیت و سلامت فکری برسیم ،ان شاالله

سلام

صبح تان به خیر 

اولین خبری که امروز صبح دیدم.

پژوهشگر زلزله آقای مهدی زارعی وقوع زلزله ۷ریشتررو در برنامه تلوزیونی اعلام کرده، ازامروز تا پنجاه سال درپیش رو ، اطلاعات پلاک به پلاک خونه های تهران رو لازم داریم.

هورااااا

واقعا نمیدونم به چه زبانی برای سپاس از اتفاق های درپیش رو از خدای بزرگ و ازهمه تشکر کنم و سپاس

 

اب زنید راه را که نگار میرسد

زمزمه دلنشین لسان الغیب رو زیر لب تکرار میکنم.

بوی بهبود زاوضاع جهان میشنوم .

اگر هم عصر ش بودم، حتما همه سعی مو میکردم ،همسرش بشم.

هرچند که خییلی ای کاشی نداره .

با همه وجودم در عمق اشعارو نبض احساس واندیشه گرامی ایشان  ، هم آغوش و مست یار م . 

یادش به خیر ،یاد 

مقاله مست یار افتادم .

بررسی راه هاوامکان سنجی برقراری صلح رو، به ش پرداخته شده، 

دو روزنامه کیهان و اون یکیش یادم نیست ،تحویلش دادیم. و ثبت دبیرخانه و شماره نامه شد .

به خیال خودشون قایم کردن و ازبین بردن. 

مراتب مستند سازی همه گزارشها به دقت و مهارت بی نظیری انجام 

شد . بهترین ادله و استناد .

شبیه جعبه سیاه هواپیما

خدا ی بزرگ اراده کنه . هیچ اراده ای مافوقش وجود نداره.

روزی همرزم پیردانای خودم ، اومد پارکشهر دیدنم، سرخ و احساساتی ....

بهم گفت :

سلام عزیز.

متوجه یه چیزی شدم . 

همه کاره خودشه .

 

به به

سلام سلام سلام 

وهزاران سلام به افتاب تابناک مبارک وجودتان

واقعا ممنونم عزیز.

من از صبح ازخبر دستگیری اقایی به نام روح الله زم در ابهام بودم که اهمیت دستگیری این آقا به سبب چه موضوعی ه ،انقدر مهم که پوشش خبری انقدر وسیع گرفته. 

الان متوجه شدم. 

عجب 

اینهمه وقت وهزینه برای به دام انداختن این اقا صرف شده ،

کاملا هراس و انفعال و وحشت وناتوانی رو دراوج خودش نشون میده ، ( از افشای واقعیت ها )

بزودی تموم کسانی که تیشه به ریشه مردمم و مملکتم زدن،به خیال خودشون ، هیچ جایی اززمین خدا برایشان پناهی وامنی نخواهد بود. 

 

 

 

با کفش دیگران

داشتم باحرارت ،برای دخترم ،ازاینکه با کفش دیگران راه بری، حرف میزدم که کلافه ،جواب داد، فعلا که مادرجان ، من دارم همینکارو میکنم. کفشای خودم پاش بود. 

کباب شدم. 

شب قبلش تو جابجای وسایل ،کفششو جاگذاشته بودیم. مجبور شد کفش خودموپوشید ،مدرسه رفت

سلام

ممنونم عزیز

اوه من الانم حس ملکه بودن دارم . ملکه افتخاری البته.تودرونم،حس مسوولیت و تعهد در قبال همه چیز ، در درونم نهادینه اس. اونقدر ملکه فرح دیبا رو دوستش دارم. و دلم میخاد باهاشون ازنزدیک آشناشم. 

میدونید ، میتونیم باهم دروجود هم یه کشتی صلح درست کنیم. 

زمانی اگر ، رویاروی هم به نبرد و به خشونت رسیدیم. از نا آگاهی مون بود . الان ، میتونیم در هم آگاهی و هم افزایی ش به هم یاری برسونیم. 

دیروز ، مهمون دوست بزرگوار شدم. به استقبالم تا دم خیابانشون اومده بود و بهم به گرمی سلام داد. یاور همیشه مومن ...

ولبخند گرم وصمیمی شو بهم تقدیم گرد. اونقدر حس تکریمشو دوس داشتم. تشکر کردم ، و تعظیم نامریی به اندامم که نشانه سپاس بود. سرخ شد و بهم گفت نکنید اینکارو ...میدونید چقدر گشتم تا پیدات کردم..

 

 

 

 

پژاک

تصویر زن کرد رو نگاه میکردم . 

پشت سر مردانش ، چکمه پوش ، سرحال و سلامت و بی باک و باشهامت و صبور و ماهر و جنگنده و مسلح و پرانرژی و زیبا و مصمم ....کول بر 

همه چی و باهم داره ، دراوج ، در کمال ، بارور و شکوفا و بهره مند و بهره ور .... پیچیده در آرایه کار مقدس ...

نگاهبان و نگاهدار مردش 

بدون ادعا بدون فلسفه بافی و بدون هیچ حاشیه ایییی

شبیه انرژی سرکش و تند و شکافنده کوهستان .