عاشقانه من و همسرم
سلام عزیز خدا قوت
به شما هم خدا عمرت بده
امروز اگه شیفت نیستی . زحمت بچه هارو بکشی . کارامو صفر کنم؟
همه به دنبال نمره بیست هستن
شما خانمم همش به دنبال صفر می روی ![]()
( راستی یاران کلید طلایی کشف رمز شد. اگر دلتان خواست. زمانی)
سلام عزیز خدا قوت
به شما هم خدا عمرت بده
امروز اگه شیفت نیستی . زحمت بچه هارو بکشی . کارامو صفر کنم؟
همه به دنبال نمره بیست هستن
شما خانمم همش به دنبال صفر می روی ![]()
( راستی یاران کلید طلایی کشف رمز شد. اگر دلتان خواست. زمانی)
آداب سير و سلوك
اول : قرآن
دوم : دائم الوضو بودن
سوم : پرهيز از پرخورى
چهارم : اجتناب از پرحرفى
پنجم : محاسبه
ششم : مراقبه
هفتم : ادب مع الله
هشتم : عزلت
نهم : نماز شب
دهم : تفكر
يازدهم : ياد خدا
دوازدهم : رياضت و تهذيب
سيزدهم : همت
چهاردهم : توبه
منبع: صراط سلوك

دویشو دیمه خو نازنین
دیشب خواب دیدم نازنین
خو دورو نیه
خواب دروغ نیست
وه خو هه لهسم خدا رو لیله گم نیه
از خواب بیدار شدم لیلای من نیست
هر چی که سه گم کاشکی یه خو بو ای همه کس من کاشکی ! این خواب باشه
شون تو چوله وارانه امرو
جای تو خالی است . باران می بارد امشب
چویی او چوه گی نازده له یادمو چو
چطور اون چشمای نازت یادم میره
طاقتم کمه
طاقتم کمه
دلم نازوکه
دل نازک شدم
نازنینه گه م بو یادم بکه
ای نازنینم مرا یاد کن
قفس که ریامه نازنین
در قفس شده ام
آزادم به که آزادم کن
روکشی رنگی ازکاموابا رنگهای متنوع
برای قلم
.
هدیه اول دبستان از دوستم
..........بخشیدم
که انشا ا...
شاید قلمم
ساده تر
ساده ترین
یکرنگ تر
خالص تر
بی ریاتر
و
هوشمند تر
زیرک تر
درشت
مي خواستم بر اين راز بزرگ سرنوشتم راز بگذارم اما تنگ نظري متاعي در خور بازار نيست ياران مهربان
پس يا علي
.
.
.
.
.
.
بزرگوارا
اي خالق رازها
و راز اسرارها
راز دوست داشتنها
حتي در بازار بي خريدارها
اي شرم كننده بر موهاي سفيدها
اي بخشاينده كليد اسرارها
به ناقابلها
به ناتوان ترينها
نادان ترينها
و ظريف ترين ها
اي افريننده نگين مهر
آن دم كه در ميان گلهاي زيباي عشوه فروش و چمن آراي
بوستان عالم
از چشم يار خار شدم
و خواري در چشم خودم
عزيز و زيبايم داشتي
آن گاه كه در طوفان حوادث و پيچ و خم دردناك و تاريك و خوف برانگيز
در گذر از
گردابها و سيلابها
در آيننه چشم و دل هم نازيبا و گاهي زشت شديم
ما را و عشق مان را در نظرمان بزرگ و زيباترش ساختي
هميشه سرنوشت تو فكر يك سقف بودم
غافل از بارگاه بزرگ قلب همسر
ازردمش
ازردمم
در ازردنم . نابيناييم را شفا
اري اري اي يار تمرين نابينايي ام دادي اي يار اي يگانه يار هر يار...
درست وقتي كه در نظرها زشت و نازيبا بود
انتخابش نمودم
حال سروي شده يارم
زيبا و يوسف چهره
با دروني مهربان
دريايي از عشق
ياري اش فرما
اه اي اه
انگاه كه در مقام مقايسه
با مردا ن و زنان زيبا و حب مقام و جاه
هم را ازرديم
چشم دل را به زيباييهاي درونمان گشودي
نازم
مهربانم
آن گاه که در نو نهالي
قدم از هجوم وتاراج خزان خميد
قهقهه هراس و مرگ و نابودي
همه نازها و عشوه ها
بستر گرم مرا
بالش پر قوي سرم را
از كفم برد
ان زمان كه در لحظه شوم وسوسه مرگ
و انسداد زندگي
با سيلي تند و غضب شيريني
مرا حفظ نمودي
نجاتم دادي
آنگاه كه بي سرو ساماني ام را
از انتخاب راه هاي غلط
اسارت در گرداب هوس و وسوسه و گناه
غرق شدنم را ديدي
نجات غريق مهربانم
دست ياريت را
به سمت روحي مرداب زده
جسمی افت خورده
و دهاني الودگي خورده
گشودي
پرو بال رحمت و ارامش و بخشش بي كرانت را
مادرم را گرفتي؟
مادري مهربانترم دادي
پدرم را بردي
پدر پدر تر دادي
كه از داشتن دختري چون من خوشحال شد
در جايگاه عروسش
در سايه رحم و رافت و تدبير و مهر و نوازش ش
نوازششان
به رشد رسيدم
بلوغ
پختن
گداختن
و اماده براي پرواز
به سرنوشتي كه ندانم
چه رمز ورازها
چه ها در استين نهان داشت
دارد
ان گاه دو گل زيبا چيدي به ما بخشش
تقديم به ما
اه واي برمن ناسپاس
با نامهرباني هايم
از شرم
روي سياهم كجا نهان كنم
كه باز در نهان عيانت بينم
وبا مهر غرق اشكم را ناز ميكني
سگي نيم مرده له خورده سياه را
سوسكي مشمئز و سياه را
خشم و خجلت از كرده هايم
سياه و كبودم ساخته
آن گاه كه شيطان وجودم
همسر و فرزند را در نظرم خوار كرد
همه را يار كرد
انگاه كه با حما قتها و ظلمهايم
همه را در معرض خطر قرار دادم
مرا از ازمون جستي
همه جا و همه كس را
برق هرچشم را
رهنمايي
براي من پست من ذره من دون
اهي كشيدم از ظلم بنده ات
جگرش را سوزاندي
با دنيايي تاثر ودرد
اه وداد بر حقم را اجابت
اه
داغ انفجار مذابش ب
بر جگر خودم برگشت
تا بفههم
چقدر ازسوخت بنده هايت
در رنجي
و ديگرم
تا پس از مرگ هم
نفرين را
بغض
كينه
همه و همه را برون بريزم
بسپارم خودم را
به درياي رضايم به رضايت را
من خاك بر سر كم عقلم
به كجاها مي رسم
اي يار
اگرم رخصتي دهي
اي زيبا نگار
برسم به كيميا بهار![]()
یه گنجشک کوچولو
هر چقدر که جسور تر و گستاخ تر بشه
بیشتر احتمال داره
زیر پای عابری حواسپرت له بشه
او برای همیشه می خوابه
خوابی شیرین ابدی
ما برای له شدنمون باید جواب پس بدیم
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباس هایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت می برد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت :
" این زخم ها را دوست دارم ، اینها خراش های عشق مادرم هستند."
گاهی مثل یک کودک قدرشناس
خراش های عشق خداوند را به خودت نشان بده
خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند
از تو و آنها توانگرانند
راضی شدند باآنکه باشند با بازماندگان
و مهر نهاد خدا بر دلهاشان
پس ایشان نمیدانند.![]()
خالق فهم و اندیشه و درک و پندار
قفل دلها بردار
ای نازنین آفریننده و یادگار یاد و یار
در بگشای ای یار
بگشای
بگشای
مطمئنم دعای خیری از شما عزیزان گمنام شامل حال من ذره شد.
شرط ادب به جا امد. دیگر نه صدای تلوزیون نه صدای بچه ها نه .....
کور شدم و نابینا و ناشنوا ......پرواز تا اوج صفایی داره. یاران .بسم ا...
درختی بی برگ و برم بینی
درختی بی برگ و برم بینی؟
چه طعنه زنی بر عریانیم
چه طعنه زنی بر عریانیم؟
چو بینی برهنگی مرا خار
پرم از شور شیرین شکفتن
اگرم رخصتی دهد آن زیبا نگار
تا که رسد دستم به کیمیا بهار![]()
بر آسمان زمین
درد می بارد!
رخ زیبا لاله های در و دشتها ...بیکران!
دروگران؟
لاله درو کنید؟
تا کجا؟
تا چند؟
تخم لاله هایش
پاشیده بر دشت
تا آسمان در آسمان
تا بیکران
آن باغبان.
مهربان!![]()
|
هوا تاریک روشن صبح بود.
ماه را درسمت راست افق دیدم دیدم
تنها و باشکوه و گرد به همه جای کهکشان نور می تاباند
جلوه فروخت با وقار در دل آسمان
اورا در اسمان کوجه تنها جا گذاشتم
به اضطرار نه به اختیار
وانگار در جایی دیگر از آسمانی دیگر
ستاره ای تنها می درخشید
روزهاست شبیه نشانه میبینمش
فلشی زرین و مهتابی و درخشان
رو به جهتی خاص
به نظر شما؟
جهت نشانه آن ستاره تنها رو به کدامین سوست؟
یاران زهرا
![]()