ترسید
ازچی
.... بزودی برای قطره ای آب گلو های تشنه هم رو میدریم.
چه خانه ها و قصرهای خالی ازانسانیت و دیگر دوستی رها میشن.
آداب زندگی هاتان یا باید شبیه آداب زندگی من باشه . یا نابود میشید
من پسماند شیری به دل طبیعت نمیریزم.
قدر آب و خاک و همه نعمتهای خدای بزرگ رو دونستم .
هرگز اسراف نکردم.
به گواهی همه کسانی که درکنارم زندگی کردن.
از هرتجملی دور شدم.
هرگز دروغ نگفتم.
هرگز شرافتم رو به هیچ وسوسه مال دنیایی نفروخته.
تنها نقطه ضعف م فرزندانم بودن که اونم اونقدر مستقل بارشان اوردم که هرلحظه آماده سفر حقیقی م هستم . برون هیچ دلتنگی ...
آره جناب علیرضاخان
ازاینکه گاهی یه نظر آبکی میزاری . فقط به ساده دلی هات لبخند ریزی روی لبهام میشینه .
با خون دل آسیای زندگی مو چرخوندم.
منت میراب بهر آب بردن بردگی است .
رو به خون دل بگردان آسیای خویش را
مردان ی که بزرگ شده تربیت هتلینگ هستن . مث برگ پاییزی ...خش خش کنان زیر پای رهگذران له خواهند شد .
آمروز آنقدر اذیت شدم که باخودم فکر کردم . انگارچینش کائنات براینه که من غرق درخون دل ازدنیا برم ... که میرم ...شادمانه
زمزمه کنان ...
هردم ازنو غمی آید به مبارک بادم
+ نوشته شده در جمعه هجدهم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 0:25 توسط ZAHRA
|