آخرین گام 2

سلام آقاجانم 

درحالی برایت مینویسم که صدای خشم مردم مردم و طغیانشان را حس میکنم . و سرنوشتی شبیه حسنی مبارک رو برای رهبر پیشبینی میکنم . نمیدانم . چرا واز چه چیز میترسه که به مردمش نمیگه که میشناسه . به نظرت از خودخواهی شهد. یا از ترسش . یا چیز دیگه .... ولی هر چه هست به سرعت زمان رو داره از دست میده . برای اینکه به دامان کرم و لطف خدا پناه ببره . شاید از خشم مردم . درامان بمونه. خودمانم همینطور   ...... او همش تصور تخیلی یه دشمن بیرونی رو در ذهن مریداش برجسته میکنه . اما نمیدانه که بزرگترین دشمن ما خود ماییم . 

   آخرین گام

سلام آقاجانم 

شنیدم بارسفر بستی 

حتی اعلامیه فوت ت هم دیدم . 

اما چرا دلم گواهی میده زنده تر ازهمیشه ای 

اونهایی که این بازی کثیف رو باهامون میکنن نمیدونن انگار که برای من و تو مرگ آغازی دیگه س . 

آقاجون . ببین . هنوز هستم. هنوز مینویسم . نترس تر و بی باک تر از همیشه. 

هربلایی که میخواست سرمون  بیاد ...اومد .... 

میخام بهت بگم . همه آدما دارن به عمق حرفهای شما پی میبرن. حریف میدان مبارزه ات هم پی برده . فقط چون منی رودرکنار خودش نداره . آقای خامنه ای عزیز رو میگم . همون که برای دیدارش بی تابم . که بهش کتابتو تقدیم کنم. که چون آب گوارا برای لبهای تشنه ایشون هست . که بهش قوت قلب بدم که نترس عزیز .... 

باهمه هرآنچه که کاشته ایم . باز امید بخشایش هست . درهای عبور به سمت روشنی باز بازه .....

که پی هرچه عذاب بود به تنمون مالیدیم . که 

که آمدیم اشرف مخلوقات شیم به این روز افتادیم . 

صلح

سلام 

همه برای رسیدن به صلحی جهانی و چشیدن طعم آرامش در دنیا بی تابی میکنند. 

یادمه از سال 88که صدای اعتراض مردمم رو با گلوله خفه کردند. و چشمان عزیز شان را خونین ......با آقای اسحاق آبادی آشنا شدم .ایشان با پشتکاری قابل تحسین وخستگی ناپذیر همه مقاله هایش ازصلح و دوستی در دنیا دم میزد.