ساختیم ....عزیز!
همیشه ما آسیب پذیر بوده ایم
گوهر وجودمان دلمان بود
پاکی و نجابت رو ح و جسممان
تعاریف اما معنا و مفهوم دیگری دارند انگار
من؟
اصحاب کهفی
سکس ندیده رنگ و روی دروغ و دورنگی ندیده
تن بی عیب و جان پاک
گرگ اما باید شد . در این جنگل
آن یار چرا شرافت مارا به سخره گرفت؟
اسیر رنگ و ریا و دروغمان کرد
هرگز دلجویی هم نکرد
مرهمی بر زخمی نگذارد
ناز مرا هم نکشید
نازکدلی مراهم نفهمید
چه می گویم؟
هذیان ؟
ظالم شد
مظلوم شدم
تمام یاران رفتند
سبوهایمان شکست
من اما
پای در مرداب ماندن
تن به دیدن مردنم بسته ام
چه روزگار درون زشت و تیره ای
کجایی نور روشنی بخش دلم
دست یاری می طلبد
درون اهورایی ام
(پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز)
+ نوشته شده در شنبه سوم مهر ۱۳۸۹ ساعت 14:31 توسط ZAHRA
|
به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمعی روشن کن....