آخرین برگ

اسمان خاکستریست

زیباییها در گذر

تعاریف وارونه

راستگویی گوهری در صدف سینه نهان

صدای خنده شیطان پیچیده در گوش زمان

نامردمان ناجوانمردانه خنجرزنان بر دل زمین و اسمان

کاروان بشر .....به حال خود رها

بی ساروان

هر لحظه باز پرده بی شرمی اغازنند

تنش دردی تلخ

حفره خالی قفس سینه را میشکافد تند

مرزهای خوبی از بدی پیچیده در لفافه توجیه و تزویر

اخرین برگ از برگ وبار وجودم

اما همچنان خواب جوانه زدن میبیند

نوری در سجاده حضور می درخشد

نوری نهان

اشارتم میکند

به ان ساروان از نظرها نهان

به انجیل

به تورات

به اوستا

به

کلام اخرین

به قران

امید اخرین

زهرا

برای مادرم زهرا(س)

صبح است

خواهر را در اغوش گرفت

دو خورشید در اغوش هم

غرق در راز نیاز باخود و

افریدگار

خواهرم

تورا صبر باید

بر به ظاهر فجایع مرگ من

تو را صبر باید

و درک

درک

دیدن زیبایی

از همه زشتی هایی

که امروز روی خواهد داد

تا شوی مشت

مشت محکم در زمان

بر دل یزید سیاه تاریخ بشر

اقسم بالله رایت الی جمیلا

اه

خاک و غبار سر مزارت شود

خاک ذره ای چو من

بر تن زیبا حرمت

ای سلطان صبر بر مصیبت

ای قافله سالار و

سپه سالار

کاروان درد و درمان بشر

ای ترانه خوان و پیام رسان عشق

با زنجیر بر پای نواخته بر گوش زمین و زمینیان

در همه گوشهای زمان

ای پیشوای امام زمان

رهایی اش را نزدیک فرما

از چنگال ظلم و زشتی

ما زمینیان

با زیستنی پاک در زمان

عاشورای ۸۹ تهران ی -یقین

گاهی

من نمی فهمم چرامهربان بودن

    گاهی آنقدر سخت است

     گذشت

          و عبور از کینه های بی سرانجام

               آنقدر بی گذشت

               سالی گذشت

                 پر از صبوریهای فراوان

                 با سبدی پر از خالی نان

                   خدارا

                   نیاز شبم را

                   درد پاهای رفتن و نرسیدنم

                  به قضای یکسال نبندد آخر

                  سفره هفت سینم امسال

                          پراز کوزه هایی است خالی

                           از سنجد و سماق و سنبل و سبزه و سیر و سکه و سیب

                                 با هفت سینی از عشق

                                  زمزمه میکنم هفت بار

                                   سبحان ا...

                                    سبحان ا...

                                      سبحان ا..

                                سبحان ا...

                          سبحان ا...

                      سبحان ا...

            سبحان ا...

 

                                            بهار نود تهران  ی-یقین

 

 

دختر ایرانی


..:: دختر ايراني كه در امريكا غوغا مي كند ::..


 

 

www.RangarangGroup.com | گروه اینترنتی رنگارنگ

 

دکتر مریم میرزاخانی، استادیار جوان دانشگاه«پرینستون»، به عنوان یکی از ۱۰ مغز برتر آمریکای شمالی معرفی شد و به او لقب سد شکن دادند. مریم میرزاخانی در سال های ۷۳ و ۷۴ ( سال سوم و چهارم دبیرستان) از مدرسه‌ی فرزانگان تهران موفق به کسب مدال طلای المپیاد ریاضی کشوری شد و بعد از آن در سال ۱۹۹۴ در المپیاد جهانی ریاضی هنگ کنگ با ۴۱ امتیاز از ۴۲ امتیاز مدال طلای جهانی گرفت . سال بعد یعنی ۱۹۹۵ در المپیاد جهانی ریاضی کانادا با ۴۲ امتیاز از ۴۲، رتبه ی ۱ طلای جهانی را به دست آورد. مریم در دانشگاه شریف در رشته‌ی ریاضی ادامه تحصیل داد.

 میرزاخانی با دریافت بورسیه از طرف دانشگاه هاروارد به آنجا رفت و تحصیلاتش را در آنجا ادامه داد. مریم میرزاخانی که تحصیلات کارشناسی‌ارشد و دکتری را در دانشگاه هاروارد پشت سرگذاشت، به همراه ۹ محقق برجسته دیگر چندی پیش در چهارمین نشست۱۰ برلیان، نشریه Popular Science در آمریکا مورد تقدیر قرار گرفت. به نوشته USA TODAY ، این فهرست ۱۰ نفره شامل محققان و نخبگان جوانی است که در حوزه‌های ابتکاری مشغول به فعالیت هستند و با این حال معمولا از چشم عموم پنهان مانده‌اند. این فهرست بر اساس پیشنهاد‌های ارائه شده از سوی سازمان‌های گوناگون، روسای دانشگاه‌ها و ناشران انتشارات علمی برگزیده شده‌اند.

 این محققان برجسته جوان در حوزه‌های گوناگونی از گرافیک رایانه‌یی تا ریاضیات و علوم رباتیک، افق‌های تازه‌ای در مرزهای جهان اطراف ما گشوده‌اند که مریم میرزاخانی ریاضیدان ۳۳ ساله ایرانی یکی از آنهاست. میرزاخانی در سال ۱۹۹۹ میلادی موفق به پیدا کردن راه‌حلی برای یک مشکل ریاضی شد که بسیاری را به دام انداخته بود: محاسبه حجم‌های فضایی منحنی هندسی. ریاضیدانان مدت‌های طولانی است که به دنبال یافتن راه عملی برای محاسبه حجم رمزهای جایگزین فرم‌های هندسی هذلولی بوده‌اند و در این میان مریم میرزاخانی جوان در دانشگاه پرینستون نشان داد که با استفاده از ریاضیات شاید بتوان بهترین راه را به سوی دست یافتن به راه‌حلی روشن در اختیار داشت: محاسبه عمق حلقه‌های ترسیم شده بر روی سطوح هذلولی.میرزاخانی در تلاش است تا معمای ابعاد گوناگون فرم‌های غیر طبیعی هندسی را حل کند. در صورتی که جهان از قاعده هندسه هذلولی تبعیت کند، ابتکار وی به تعریف شکل و حجم دقیق جهان کمک خواهد کرد. در واقع مشکل این است که برخی از این اشکال هذلولی هم‌چون doughnuts و یا amoebas دارای ظاهری بسیار نافرم هستند که محاسبه حجم آنها را به معمایی جدی برای ریاضیدانان مبدل کرده است. اما میرزاخانی با یافتن راهی جدید در واقع دست به یک ابتکار عمل بزرگ زد و با ترسیم یک سری ازحلقه‌ها بر روی سطح این گونه اشکال پیچیده به محاسبه حجم آنها پرداخت.

جیمز کارلسون از انستیتو ریاضیات کلی (Clay Mathematics Institute) می‌گوید: میرزاخانی در یافتن ارتباطات جدید، عالی است. وی می‌تواند به سرعت از یک مثال ساده به دلیل کاملی از یک نظریه ژرف و عمیق برسد. مریم میرزاخانی از دانش‌آموزان نخبه المپیادی کشور است که در سال ۷۴ در المپیاد جهانی ریاضی علاوه بر دریافت مدال طلا با کسب بالاترین امتیاز به عنوان نفر اول جهان شناخته شده‌است. میرزاخانی دانش‌آموز نخبه ریاضی، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف ادامه داد و از جمله بازماندگان سانحه غم‌بار سقوط اتوبوس حامل نخبگان ریاضی دانشگاه صنعتی شریف به دره در اسفندماه ۷۶ است. در این حادثه اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکت‌کننده در بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی دانشجویی که از اهواز راهی تهران بود به دره سقوط کرد و طی آن شش تن از دانشجوی نخبه ریاضی دانشگاه صنعتی شریف شامل آرمان بهرامیان، رضا صادقی – برنده دو مدال طلای المپیادجهانی – علیرضا سایه‌بان و علی حیدری، فرید کابلی، دکتر مجتبی مهرآبادی و مرتضی رضایی دانشجوی دانشگاه تهران که اغلب از برگزیدگان المپیادهای ملی و بین‌المللی ریاضی بودند در اوج بالندگی و شکوفایی علمی ناباورانه، جان باختند.

جالبه که بدونید ميرزاخاني از جمله بازماندگان سانحه غمبار سقوط اتوبوس حامل نخبگان رياضي دانشگاه صنعتي شريف به دره در اسفندماه سال 76 است.

 


 

www.RangarangGroup.com | گروه اینترنتی رنگارنگ


 

 

 

 

 

باران اشک

دوستان همه شبم را

قطره های باران اشک با خود برد

انگار دل مهربان خدارا هم به اشک اوردم

دیر زمان است

و ما در لبه خط تیغ انتظار

اشکهای اسمان امروز

مشق شبم را

که در انتظار سروده بودم

ابرها دل به ویرانی سپرده اند

با خود شست وبرد

باید بروم زار

از در دروازه های سوالی

که چرا

گاهی

آن هنگام که با همه داشته ام

جسم و جانم به استان عبودیت و بندگی ان

ان

بخشاینده والا مقامها

به خاک می گذارم

فرشته شده ام شاید

همه دنیای سجاده ام در نور و روشنی می شکفد

حتی

حتی تربت اقایمان بوسه بر رخسارم زند

و

وگاهی که لجن شده ام  شاید

استانه ام قبری است سیاه و تاریک

باید بفهمم

ما میتوانیم

به  بی نهایت فرشته وجودمان نزدیک شویم

 

درعجبم

در عجبم از کسی که خدا را می شناسد

و

با غیر خدا به آرامش می رسد

گل مریم

همواره به یاد بسپار

 

نگاه زن و مرد بهم

نگاهی ناعادلانه و نا برابراست

نگاه تو به مر د عاطفی

و

نگاه مرد به تو

.........جنسی

 

راستی

راستی
چرا
گل خوشبوی زهرا(س)
ندا در داد
آیا یاری دهنده ای هست مرا یاری کند؟
مگر او کافر شده بود؟
از غیر خدا یاری؟
هیچم از خود پرسیده
چرا
کربلا
دیوانه ای دل و دینش را به مسلخ برد؟
زینبش را به اسیری داد؟
راستی؟
راستی
آنروز به مسلخ برده شدم
روزی که
عتابم دادند
در توبه ای که نه اجازه
اسم زیبایش ببرم
یا بلکه در روی زیبایش نگرم
گاهی سکوت
بهترین ترانه
گاهی عطش
سیراب ترین آب
گاهی اتش
ای وای از اتش
 

شعور

و چه سخت و تحمل کردنش سخت تر

تحمل دردی را

درد توهین به شعورت را

 آن هم درست موقعی که میفهمی

 

 

انتظار

پرندگان در انتظار طلوعند

وابرها خسته از عبور

تن به ویرانی سپرده اند

آبی اسمان خالی از ابر

در پهنای شوق

هوس هم آغوشی ات را

با بیم و امید در سر دارد

نا ارام

براای افتاب روشنی بخش

سلام ای افتاب زرین چهر

و من نیز چون زمین

از خمیازه صبح رنگین

گرمی و روشنی ات را

هوس سبز ینگی در سر دارم

برا ای افتاب زرین زمانها

که قرن هاست

قندیل بسته دلهامان از درد

نقاشی

سلام ای همسفران
سال نو مبارک بادتان
هرلحظه بودن و نفس کشیدن ما

 نظر لطفی است از خدا وند

و مهلتی برای افریدن لحظه های خوب

و نقاشیهای زیبا در دل دلها

امید

من نمی فهمم

چرامهربان بودن

از نام و نان گذشتن

گاهی انقدر سخت است

و عبور از

کینه های بی سرانجام

آنقدر بی گذشت

آخرین ساعات سال ۸۹

با سکوتی در ازدهام سفر

میگذرد آرام

ماه تمام

گرد و درخشان

خندان

پر از تمام خنده و گریه

در آغوش بی غوغای شب

با شب

نر د عشق می بازد

سالی گذشت

پر از صبوریهای فراروان

باسبدی پر از خالی نان

نان شعور

اه شب دیشبم

پر از خواب پرواز بود

چون پرنده ای

آسمان در آسمان

غرق شور پرواز و پر کشیدن

به خط پایان هم رسیدم حتی

صدای بال فرشته گانم در گوش

در گذر تند زمان

رسیدن ما به سر انجام

در بهاری از نور می رسد سر انجام

در آسمان شبم می درخشد

آن خورشید تمام در شبستان چادر مادرم

رسیدن ما به سرانجام

در بهاری از نور خواهد بود

سر انجام

گمنام

در خم کوچه خم شدم

                             چون برخواستم

                                                 نه کوچه دیدم نه خمش

                                                 نه خویشی که در خم کوچه خم شده بود

                                                 باد امده بود

                                                 کوچه و خم و خویش را

                                                                                 ربوده بود

                                                                            شعری از شاعر گمنام رسول احمدی

بهاراست

بهار سال نود

سحر است

گنجشکان اواز خوانند

رسول جان تومخواب ارام

مگذار گل وجودت را

باد نامبارکی کند پرپر ارام

در چشمانم نگریستی

در حسرت محبتی

کاش چون تو خواهری داشتم

جگرم سوختی رسول جان

همچون جگر مادر فرهیخته ات

بسان جگر مادرانی

خواهرانی

از داغ لاله پرپر کیانوش اسا ها

صدای باد می آید

رسول جان

طنین صدای شعر های زیبایت را

در گوش جان دارم هنوز

افسوس

صدایت را دیگر ندارددر گوش

مادرت

چه کنم با باغ آرزوهای نشکفته پرپرت

با دلدار تازه در دل نشسته چشم انتظارت

به تو گفتم از عشق

از امید

از ایمان

از افقهای روشن

اخرم خدارا

چه کنم با با بوستان لاله های پرپر میهنم

سیل اشک را با گور کدامین نامرد پر کند

چشمان درد دیده درمان جویم

آخ

چه بهار تلخی

چه کیمیای تلخی

نشکفته پرپرمان کرد

خدارا

صبر باید بر مصیبت مرگت

بر مادرت

چون مادرمان

زهرا

در شب بیداری تا سحر با روح شاعر و هنرمند و مجسمه ساز گمنام پر درد تنها

چون برادرم عزیز

رسول احمدی

یکی از هزار هزار لاله پرپر میهنم

من اینجا لاله های زیادی کاشته بودم

ای افریدگار پس لاله های من کو

خواب تلخ شوم رسول را به شیرینی

رحمت و بخششت تعبیر کنی ایا؟